آرمانآرمان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
رادمانرادمان، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

آرمان و رادمان الماس های زندگیم

به بهونه 6 ماهگی

1393/3/27 23:46
571 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااااااام آقاااااااااااا پسرک...فدات شم مامانی...

                                                               147.gif

پسرم نیم سالگیت مبارک...6 ماهت شد قربونت برم  ایشالله تولد 126 سالگیت عزیزم...

رفتیم برات واکسنتو زدیم و خیلی کمتر از واکسنای قبلیت گریه کردی گلکم...تب هم نکردی، اما پاهات خیلی درد میکنه و تا کوچکترین تماسی باهاش داشته باشیم جیییییغت میره هوا...دیگه واکسن زدن رفت تااااا یکسالگی ...هااااای نفس راحت میکشیم...

به مناسبت 6 ماهگیه نینی نازم با کلی زحمت عکسای ماههای مختلفشو کنار هم چیدم و میخوام بذارم اینجا....(یه توضیح بدم: این مطلب رو دیشب آپ کرده بودم عکسارو هم با کادر بندی و کلی ژیگول بازی کنار هم چیده بودم ولی وقتی پست رو فرستادم و مطلب رو تو وبلاگ باز کردم دیدم عکساش خیلی کوچیک شده و قابل تشخیص نیست به همین خاطر دوباره ادیتش کردم و الان میفرستم....ببخشید دیر شد الهه و پرنسس جان)

پ ن : میگماااا خداروشکر ماها تو شش ماه انقدر تغییر نمیکنیم وگرنه هیچکی هیچکیو رو نمیشناخت!!!!والا!

 

شروع میکنم:

 

102.gifروزای پر از استرس پر از بی تجربگی و البته دورانی که چندان خوب و خوش نبود! راستش رو میگم دوست ندارم به اون روزا برگردم ! از ماه اول فقط دو تا کلمه تو ذهنم میاد : درد و نا امیدی!!!! فکر میکردم هیچی تغییر نمیکنه و همه چی اونقدر بد میمونه....... اما خب معجزه اتفاق افتاده بود .

 

 

103.gifیک ماه گذشت کم کم فهمیدم نینی داری چه مزه ای میده و از بار فشارهای عصبیم کم شده بود البته نه بطور کامل!! بی خوابی و قبول اون همه مسئولیت منو شوکه کرده بود ... اینکه تمام روز و شب باید حواسم به بچه باشه شبیه کابوس شده بود اما هیچکس نبود که به من بگه این روزا زیاد طول نمیکشه و نینی بعدها کمتر به تو احتیاج داره.... من حس میکردم آرمان حالا حالاها درست نمیخوابه و همیشه گریه میکنه فکر میکردم تا ابد همینطور ظریف و شکننده است و خودمو نا توان میدیدم، پیش خودم میگفتم من مامانه خوبی نیستم و الا برای چی انقدر باید خسته و عصبی باشم.. این تقصیر بعضی از اطرافیان هم بود که دائم زیر گوشم زمزمه میکردند: تازه روزای خوشته بچه هرچی بزرگتر شه سختیش بیشتر میشه!!! امان از بعضیا !!!!

آرمان خودش بهم ثابت کرد که هر روز مردتر از روز قبل میشه....عزییییییزم

 

 

104.gifتو نیمه های ماهه سوم بود که کم کم آفتاب طلوع کرد و حس مادرانه من کاملا شکوفا شد...بعد از اون دوره سخت و تاریک من به بچه داری مسلط شدم و آرمان هم کما بیش باهام راه اومد و حداقلش این بود که کم خوابیام تموم شد...

 

 

105.gifکمی که گذشت زیبایی و با مزه بودن آرمان هرچه بیشتر خودشو نشون میداد و بازی با آرمان لذت بخشترین اتفاق زندگیم شد...میتونستم هر لحظه اونو تجربه کنم...اینکه آرمان هر وقت که بخوام فقط با دیدن صورتم لبخند بزنه بدونه شک بزرگترین و بهترییییین حس دنیا رو بهم میده

 

 

106.gifبا بزرگ شدنه آرمان یه حس غرور بهم دست میده. اینکه یه بچه دارم. اینکه میتونم با تمامه وجودم ازش مراقبت کنم. اینکه خانواده سه نفره کوچیکمون در کماله آرامشه، اینکه خدا انقدر دوستم داشته که منو لایقه این خوشبختی دونسته، هزاااار بار شکرش میکنم و ازش ممنونم ک همه سالمیم و خوش ... آخ که فقط خدا میدونه این چه حس و حالیه که من دارم

 

 

107.gifیکم تنبلیه آقا پسر حوصلمو سر برده ولی تنش سالم باشه دیر یا زود سینه خیزم میره!!! قربونه مهربونی و خنده هات .. .قربونه دستای کوچیکت که وقتی روی صورتم میذاری انگار تو خود بهشتم...مرسی از اینکه هستی، مرسی از اینکه تو این 6 ماه منو اندازه یه عمر بزرگ کردی....

این حس مادرانه عجب پدیده ایه... حتی گاهی اوقات تعصب بیش از اندازم نسبت به آرمان خندم میندازه; گوشه چپه چشمی رو ببینم خیلی دور از انتظار نیست که از حدقه درش نیارم!!! مجنونم میفهمی؟ (خطاب به اونا که میگند وا ! چقدر لوس! ) دست خودم نیست که شما هم یکم صبوری کن....

 

 

خلاصه که پسر دسته گلم، آقاااا، عزیییییز، فدات شم، دربست چاکر خواه خاطر خواه نوکرتم 

 

                       

پسندها (3)

نظرات (16)

مامان زیبا
28 خرداد 93 3:15
سلام عزیزم وای فدای ارمان جونم بشم ماشالله چه اقایی شده دلم خیلی برات تنگ شده دوست نازنینم خخ بچه ها جایی که نباید خرابکاری کنن بدتر میشن برج میلاد خوش گذشت حسابی بهت خخخخ
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
آره خیلی خوب بود جات خالیدیگه نمیای کلوب زیبای بد نمیگی ما دلمون تنگولیدت میشه؟؟؟واقعا نمیگی!!!!
مامان ریحانه
28 خرداد 93 10:11
خیلی متنتو دوست داشتم احساستو خوب بیان کرده بودی
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
مرسی عزیزم
مامان مهربون (چراغ خواب شلمن)
28 خرداد 93 17:00
سلام عزیزم.خوبی؟ چقدر وبلاگ باحال و زیبایی داری.واقعا خوشم اومد . . . وبلاگ منو لینک کن بعد بهم خبر بده تا لینکت کنم اینجوری باهم میتونیم بازدید زیادی داشته باشیم عزیزدلم. عنوان وبلاگم : "نمایندگی چراغ خواب موزیکال شلمن" لینک وبلاگم هست http://shellmaan.com
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
نظر لطفته عزیزم...ممنون
ملی مامان رادینو راستین.
28 خرداد 93 18:58
الهامممممممم خیلی خوشحالم دوست خوبی هنرمکند مثل تو دارههههه یعنی باعث افتخار منه خوب حالا انقد لوس نشوووووووو.. ایشالله که عکس دامادیشو بذاری ببینیم واییی از فکر کردن بهشم دلم تاپ تاپ کرد ایشاللهههههههههههههههه
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
مرسی ملی جوووووووووونم عمرم نفسممممممممممممم
fafa
28 خرداد 93 21:03
ای خدا الهام 6 ماه شدددددددد وای خدا نی نی ها چقد زود بزرگ میشن اما با کمی سختی برای ماماناشون خدا حفظش کنه براتون
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
آره واسه خودمم زودمیگذره اصلا باورم نمیشه 6666 ماه گذشته باشه ...تو ماه 6 بارداری انگار زمان ایستاده بود برام ولی از وقتی بدنیا اومده روزا تند تند میگذره...
mot mot
29 خرداد 93 0:03
azizam 6 mahegit mobarak topoloooo, gerdaloooo
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
ممنون فاطمه جان
ساینا
29 خرداد 93 1:03
واااااای عززززیزدلللللم عاااااالی بود ایبلابه مامان باحوصلش
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
قربونه تو برم شیرینه نازم
مامان محمد پارسا
29 خرداد 93 2:32
سلام الهام جون.مبارک باشه 6ماهگی ارمان خان.تازه کجاش و دیدی هر چی بزرگتر میشن تو دل برو تر و خوردنیتر میشن..تپل خان و ببوسش
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
الهی من فدای همه نینیا
مامان دخمل طلا
29 خرداد 93 11:12
اي جووووووووونم آرماني 6 ماهگيت مبارك آقااااااا خوش بحالت براي مامان هنرمندي كه داري آفرين الهام بانو آفرين خيلي قشنگ نوشتي بهت تبريك ميگم در واقع حرف دل همه ي مامانا رو ميزني
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
آخی عزیزم لطف داری به من....بوس برای تو نینی نازت
شقایق
29 خرداد 93 17:08
عاغا خو الان چی میشد مثلا تو همون الهام بودی؟؟؟! بعدم بگم دیه این همه قربون صدقه بچت نرو میرم بچه الهامو میکشماااااااااااااا
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
به قاعده ی 10 دیقه دارم رو کامنتت فکر میکنم که چی گفتی و منظورت چیه!!!!!
مامان مانی
30 خرداد 93 16:00
وای الهام خوش ذوق عزیزمممممممممممممممممممممممممممم چقدر خوب نوشتی مادر نمونه موفق باشی گل پسرتم ببوسسسسسس عزیزم خاله
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
قربونه تو عزیزم مرسی....توام مامانه نمونه اییییییییییییییییی
خاله بهنااااز
30 خرداد 93 21:08
برررررررررید کنااااااار خاله ارمان کپلو اووووووووومده الههههههههی من فداش بشم الهههی دورش بگردم خودم تنهایی باورم نمیشه 6ماه گذشته روز به روز داره خشگلتر میشه نینیمون میزنم به تخته چشم نخوره این عششششششقولک وقتی نگاش میکنم همه دنیا یادم میره خدا همیشه تنتو سالا نگه داره ارماااانم
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
اوهو خاله خانم از این طرفا بی معرفتتتتتتتت
elahe
31 خرداد 93 10:39
arman joni tavalode 6mahegit mobarak khosh be halet ba in mamane ba zogho honarmandet...ke ba in hame mashghale webloget ro ham moratab be rooz mikone...
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
خوشبحاله مامانه آرمانی که همچین دوست مهربونی داره....
elahe
2 تیر 93 11:26
fada mada elham khanooommmm...
پرنسس دل شکسته
3 تیر 93 1:39
سلام عزیزم این چه حرفیه اجازه ی ما هم دست شماست کلا برو تو سایتشون آهنگای قشنگی دارن
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
گوش کردم بقیشو اما این از همه بیشتر به دلم نشست
خاله بهنااااز
3 تیر 93 2:55
اجی بووووخدا من بی معرفت نیستم از این به بعد یه تنه تو وبلاگ نگهبانی میدم
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
هلاکه این کامنتای افسانه ایتم