اولین دیدار و شنیدن صدای قلب ناناز خودم
بعد از گرفتن جواب آز و مثبت بودن جوابش با بابایی رفتیم پیش دکتر جون... دکتر خیلی جدی پروندمو نگاه میکرد و تازه میخواست بهمون بگه که برید برای اقدام که یهو جواب آزمایش رو دید...به پهنای صورت لبخندی زد و خیلی گرم به من و بابا تبریک گفت.سریع بهم گفت باید شیر گوشت میوه سبزی بخوری اونم خییییلی زیاد.بعدم یه سونو برام نوشت.
برای سونو رفتیم بیمارستان پیامبران....واییییییی که چه استرسی داشتم...ولی یه اشتباهی که کردیم مامانی تنها رفت تو اتاق سونو و بابا بیرون منتظر موند...تا خوابیدم یهو یه صدای توپ توپ توپ ریز و تندی شروع شد...چشام چهارتا شده بود..ای خدااااااااا این صدای قلب بچمه...چقدر زود قلبش شروع به تپیدن کرده ؟؟؟ وایییییی...
تو برگه سونو سن نینی رو 6666 هفته زدند...باورم نمیشد انقدر سنتون زیاد باشه...تازه فهمیدم من همون اول فروردین نینی تو دلم اومده...ذووووقی کرده بودم که نگو دکتر قلبتو نشونم داد مثل یه چراغ روشن و خاموش میشد...قربونت برم...حیف که باید مامان زود از جاش بلند میشد و دیدار به پایان میرسید...وقتی اومدم بیرون برای بابا تعریف کردم که چیا شد اونم کلی خوشحال شد... اینم اولین عکس به ثبت رسیده ی بچه نازم همراه با توضیحاتش... (اون نقطه تیره همون قلب نازته جیگرم)