آرمانآرمان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره
رادمانرادمان، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه سن داره

آرمان و رادمان الماس های زندگیم

شروع یک زندگی تو دل مامان

1392/7/18 23:05
275 بازدید
اشتراک گذاری

16 آبان بود که من و بابا زندگیه مشترک رو شروع کردیم...

niniweblog.com

ما از همون اول قصد داشتیم که خیلی زود یه نفر دیگه رو هم به جمع دو نفریمون اضافه کنیم...niniweblog.com

به دلایلی پروژه نینی یکم عقب افتاد .تو اولین ماه برای اقدام کوچولوی من اومد تو دلم.خب من فکر میکردم تلاش اولیه شکست خورده برای همین ناراحت شدم و شروع کردم به نذر و نیاز! عید بود و ما 13 روز تعطیلی رو اصفهان خونه مامان بزرگ مامان موندیم...بماند که من چون نمیدونستم نینی تو دلمه کلی اون دوران رو شیطونی کردم...niniweblog.comاردیبهشت ماه بود که ما مشکوک به بارداری شدیم...2 تا بیبی چک گرفتیم اما چون شک داشتیم رفتیم و یه آز خون هم دادم...یادم میاد کلی برای جوابش لحظه شماری میکردم،بیمارستان پیامبران از اون موقع برام یه جای خاص شده ... وقتی اون خانم مسئول سری تکون داد و گفت خانم باردارند من دهنم باز مونده بود...تو راه پله ها اشک میریختم و بابایی کلی ذوق کرده بود...niniweblog.comبه مامان جون زنگ زدم و خبر دادم بعد دایی و بابا بهم تبریک گفتند...روز خیلی شیرینی بود. کیک خریدیم و رفتیم خونه مامان جون و به افتخارت جشن گرفتیم...niniweblog.comاز اون روز هرکس که خبر بهش میرسید تماس میگرفت و بهمون تبریک میگفت.قفونی بشم عزیزم...خوش اومدی تو دلم...مممماچniniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

elahe
23 دی 92 14:19
الهام خیلی وبلاگ خوب و کاملی ساختی واسه نینیت...خیلی دوست دارم...از این به بعد هر روز میام
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
مرررررررررررسی عجقمممممممم
elahe
24 دی 92 11:49
elham mishe beporsam chand mah ghabl az bardarid tahte nazare doc bodi?
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
من بخاطر کیستم دکتر میرفتم....حدودا 3و4 ماه
elahe
24 دی 92 11:54
elham bimarestan payambaran bimarestane khobie?man kheyli azash tarif nashnidam
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
من فقط برای سونو رفتم اونجا...چون هر وقت بری واست انجام میدند و احتیاج به وقت قبلی نداری...بقیشو نمیدونم