آرمانآرمان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره
رادمانرادمان، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

آرمان و رادمان الماس های زندگیم

این روزای زمستونی خاکستری شدند ...

1392/11/9 16:40
289 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

چهل روزگیه آقا پسر هم گذشت....تغییری نکرد ...شب بیداریا ادامه داره و اصلا هم چهل چهل که میگند واقعی نیست...تا الان 2 بار مطلب نوشتم اما پریده واسه همین دیگه حس نوشتنم نمیاد...حلقه آقا خوشگله تو روزه نهم افتاد...دکتر تو کارت واکسیناسیون علامت زد و خیلی از وضعیت رشد پسری راضی بود...4600 شده بود با 54 قد...خدا رو شکر

فس فس شدم تو این روزا، دیگه احساس میکنم از رمق افتادم...جدی جدی دنیا خاکستری شده. پسری داره بزرگ میشه و یه هوا تپل شده، خدارو شکر برای سلامتیش و اینکه منو لایق دونسته که این نعمت رو بهم بده.

دیگه به بی خوابی عادت کردم، دیگه کارای پسری برام سنگین نیست به همه چیش عادت کردم حتی جیغاش! دیگه زیاد عصبی و استرسی نمیشم.

انگار نسبت به همه دور و ورم بی تفاوت شدم، هی خواستم به رو خودم نیارم اما انگار زمین گیر شدم ...بگی نگی با بچمم بی حوصله برخورد میکنم که همش به خودم فحش میدم... نمیخواستم وقتی بی حالم وبلاگ آرمانم رو بنویسم اما خب اینم خاطره است دیگه ...

چشمای مشکیه پسری پر از زندگیه اما حتی یه لبخند به روم نمیزنه...میگند هنوز زوده...

تو خونه نشینی، دور از آسمون زندگی کردن به دور از همه دلخوشیای قبلی بودن انگار رنگای زندگیم مردند، انگار رویا و آرزوهام جا موندند، دلم گرفته، ذهنم بهم ریخته...به خودم میگم این دورانم میگذره....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

سارا از ساری
10 بهمن 92 8:37
سلام الهام جان خوبی گلم؟پسر نازت خوبه؟عزیزم این روزهارو همه ما گذروندیم.منم وقتی چهل روزگی دختری شد گفتم پس چرا خوب نشد.میدونم سخته میدونم استراحت نداری اما باور کن کم کم درست میشه من شب و روزهایی بود که یک ساعتم نمیخوابیدم هر ده دقیقه خانم بیدار میشد اما کم کم شد نیم ساعت بعد یک ساعت و الانم خدارو شکر دو ساعتو کامل میخوابه بعضی مواقع هم بیشتر من تازه الان که چند روز دیگه دخملی 5 ماهش تمام میشه دارم نفس میکشم.درست میشه دوست خوبم از این لحظات با همه سختیهاش لذت ببر
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
سلام به رو ماهت...مرسی مهربون...تنها امیدمم همینه که میگم میگذره این روزا
fafa
12 بهمن 92 20:00
الهام جونم بمیرم برات دختر اینقدر دلمرده نباش شک نکن این اوضاع روحیت تاثیرات مواد بیهوشیه مگه نشنیدی میگن افسردگی بعد زایمان تو خانومایی که سزارین کردن خیلی بیشتره قربونت بشم خدا بهت یه هدیه خوشکل داده هر روز پاشو تمیزش کن لباساشو عوض کن اصلا بشین 20 دقه زل بزن تو چشاش و ذوق کن بعدشم هنوز 40 روز وقتی نیست که بخواد برات بخنده اون هنوز چشماشم دید کامل ندارن عزیزن بچه از 2 ماه به بعد دیدش کامل میشه و مامان شناس میشه بخوای اینجوری پیش بری خودتو از پا در میاری و از این روزای شیرین اصلا لذت نخواهی برد تو باید شاد باشی که امسال من وبتو بخونن برای زایمان و بعد زایمان حسابی انرژِی بگیریم
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
میدونم تو راست میگی...بخدا سعیم رو میکنم اما گاهی اوقات اینجوری میشم دیگه...اتفاقا اومدم الان پست خنده آرمانم رو بذارم من شرمنده توام دوست جونم اگه ناراحتت کردم...ماچو بده بیاد
elahe
13 بهمن 92 10:15
elham jan na shokr nabash...hendoone khordi bayad paye larzesham beshini... khoda behet komak kone ke hameye roozaye sakht tamom she...
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
دست خودم نیست بعضی روزا قاطی میکنم ... خدا منو بکشه اگه نا شکری کنم
آرتمیس
8 فروردین 93 18:05
توروخدا این حرفارو نزن مامانی....زود میگذره این دوران