آرمانآرمان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
رادمانرادمان، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

آرمان و رادمان الماس های زندگیم

قند عسلم یک ماهش شد

1392/10/27 19:55
333 بازدید
اشتراک گذاری

 آرمان

 

یک ماه تموم شد ... به همین زودی. یک ماه با کلی ماجرا ، کلی سختی کلی اتفاقای مختلف کلی شیرینی....یادم میارم دفعه اولی که دیدمت....شب اول توی بیمارستان...سختیای خیلی زیاده روزای اول، اینکه من شیر نداشتم...آشنایی با دکترت...غربالگری...شب بیداریا...گریه های من!

اتفاقای خوب و عاشق شدنه من...تبدیل شدنه تو به یه عروسک...شدی نفسم، عشقم، عمرم، جیگرم

و یکی از مهمترین اتفاقا دیشب بود: بردیمت ختنه عزیزکم چقدر قبلش میترسیدم و استرس داشتم...شما یکم همون اولش که هنوز دکتر کاری نکرده بود جیغ زدی اما حتی واسه آمپوله بی حسی جیک نزدی و تند تند آب قندی که دکتر گفته بود با خودمون ببریم رو میخوردی که همه خندشون گرفته از سرعت عملت!! هر لحظه ممکن بود بپره تو گلوت!! برات حلقه گذاشتند و ما دیگه منتظریم حلقت بیفته...برای اولین جیشت هم که دم در خونه رسیده بودیم یه گریه و جیغه بنفشی کشیدی ولی بعدش شیرتو خوردی و خوابیدی...دیشبم کلا بخاطر استامینوفن نعشه بودی و اصلا حال نداشتی میمی بخولی...قربونت برم دکتر صورتتو دید گفت معلومه که وضعیتش خیلی خوبه، وزنت که کرد مات مونده بود که چطوری فقط باشیره مادر اینطوری وزن اضافه کردی ( شده بودی 4300) هزار ماشالله، قدت هم شده بود 54، 55.اما مثل قبل مشکلت فقط نفخه زیادت بود که الهی بلا گردونت شم. دکتر گفت باز خیلی بچه صبوریه که چیزی نمیگه شکمش عینه توپ شدهsad crying smiley emoticon

مامان هم تو این یک ماه 12 کیلو کم کرد من صبحی که میخواستم برای زایمان برم خودمو وزن کردم شده بودم 72 کیلو اما الان 60 کیلوئم اما شیمکولم کامل نخوابیده هنوز...حسای خیییییلی شیرینی بود وقتی پف بدنم خوابید وقتی روز به روز وزنم کم شد...به به یکی از بهترین اتفاقا بود.niniweblog.com

خب عسیسم اینم عکسایی که دو روز پیش ازت گرفتم:

 

 آرمان قبل از اینکه تو بدنیا بیای این عروسکه نینیه مامان بود!

 

 قربونه اون لبات و چونه ات ....وای وای وای...قدتو برم عروسک

 

 خواستنیه من...

 

چروکیده من ...اخمالووووووووو آخه چرا همیشه ابروهات گره خورده...از کی ناراحتی مامان جان؟ 

 

فدای این پاهات بشم انگشتات شبیه نخود فرنگیه .

جون جونیه منی توووو

 فعلا بای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

sara bano
27 دی 92 19:08
سلام الهام جان.خوبی خانمی؟واسه ارمان جون نگفتی که با چه استرسی اومدی نی نی سایت و از خاله ها کمک خواستی؟مامان مهربون این روزا تند تند میگذره از لحظه لحظش لذت ببر.دختر من الان 4 ماهش تمام شده و هر روز من و باباشو عاشق تر میکنه.عزیزم چه اخمی کرده(ماشاالله)
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
سااااارا بانو خوب شد اومدی اینجا حالا یه چیز باید برات تعریف کنم اتفاقا تو مطلب ( اولین عکسای عزیز دل ) به اون شب اشاره کردم اما دیونه بازیامو تعریف نکردم!!! خدا جیگیلتو حفظ کنه اگه تونستی عکسشو برام بفرست
elahe
28 دی 92 8:53
azizammmm khodaro shokr ke mibinam ozat behtar shode va roohiat khob shode pesmaletam kheyli ghiafash taghir karde...naz shode khoda hefzesh kone vasat dost joniiii
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
مرسی الهه جانم ...
fafa
3 بهمن 92 20:12
وای چشای گردشو نیگاا چه با تعجب به داداشش نیگا میکنه
elahe
5 بهمن 92 9:24
elham chera safhato in rangi kardi aslan neveshteha khob khunde nemishe..!!
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
کاریش نکردم لابد خود نینی وبلاگ مشکل پیدا کرده،الان که خوبه
تهمینه
8 بهمن 92 10:11
سلاااااااااااام خالهههههههههههههههههه خالهههههههههههههههههههه پاهاش مو دارههههههههههههه عزیزمممممممممممممممممممممممممممممممممم راستی من قبلا نظر گذاشته بودم هااااااااا ولی نیستش دوبارههههههه قدمش مبارک باشه دوباره تبریککککککککککککک
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
قربونت برم تهینه جونی ....بخدا نظرت نیست من باز چک کردم....بازم مرسی عزیزم
خاله
8 بهمن 92 18:27
خدا حفظش کنه وب دختری آپه بدو بیاااااااااااااااااااااااااا
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
چشم عزیییییییییزم
علی
10 بهمن 92 15:21
محمد مبارکت باشه به ما که یه شیرینی ندادی خدانگرش داره
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
کدوم علی؟!!
سوگلی خاله
8 فروردین 93 18:06
من بخووووووووووووووووووووورم پاهاتووووووووووووووووو....عزیزمیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی