آرمانآرمان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره
رادمانرادمان، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

آرمان و رادمان الماس های زندگیم

هشت ماهگی سرتق

تب کردی دوروزه بدون علائم دیگه نمیدونم از دندونه یا چی ولی دوشبه نخوابیدم و تبدیل به یه هیولای واقعی شدم...لطفا زودتر خوب شو پسر نازم....هشت ماهگیت گذشت عشق خوبم‌....بخدا تو قرنطینه اصلا دل و دماغی ندارم دیگه....من که تو حالت معمولی ام همیشه رگه های افسردگی رو داشتم خیلی الان حالم بدتر شده....تنهایی بی کسی بهم فشار میاره و عادتم‌ نمیکنم به این وضعیت ...تو طول روز مدام نوسان دارم دائم جنگ درونی دارم که نباید حال بدم‌موندگار بشه بالاخره دوتا کوچولو دارم که بهم وصلند دوست دارم فرار کنم دوروز برم و نباشم البته از بچه هام خیالم راحت باشه نه مادری نه خواهری نه دوستی ....جوونیم گذشت و هیچی ندیدم به خودم.تپل طلاییم همچنان قل میخوره فقط ولی یکی دو...
30 تير 1399

غلت زدن رادمان تو هفت ماهگی🙄

حاج رادمان سه روزه که میتونه غلت بزنه تازه 🤦🏻‍♀️خداروشکر که تنت سالمه جییییییگر مامان این حرکتا دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره یه نیمچه پایی هم میزنیو روروئکتو تکون میدی...تازگی هم یه مدل جدید میخوابی من اسمشو #سی_و_پنج_درجه_شمال_شرقی گذاشتم همین دیگه خبر جدیدی نیست ...
4 تير 1399

هفت ماهگی

هفت ماهگی رو ماه یبوست نامگذاری میکنم انقدر که درگیر این مسئله بودم دیگه خل شدم....هر خوردنیه ملینی که فکرشو کنید به بیبی خوروندم مثلا میخواستم قانون فاصله سه روز خوراکی جدید دادن رو رعایت کنم ولی انقدر مستاصل بودم مجبور شدم خیلیاشونو همزمان استفاده کنم....روغن زیتون کَره خاکشیر انجیر کدو آلو بخارا زردآلو هلو هندونه ...به آب جوشیده بستمش دست آخرم با نسخه خودم قطره بی بی کر گرفتیم و روزانه بهش میدیم.شیاف گلیسیرینم گرفتم که هنوز موقعیت اونقدر اورژانسی نشده که استفاده کنم. برادر رادمان عزیز میتونه با تکیه به مبل رو پاش وایسه ولی خبری از غلت و اینا نیست اصلا حالا حالاها هم منتظر نباشید....بدون کمک میشینه ولی خب نمیشه اصلا بهش اطمینان کرد قشنگ ...
27 خرداد 1399

شش ماهگی رادمان

سلام و درود احتراما پست ۶ ماهگیه دلبند کوچولو رو آپ مینمایم. کوچولویی که از همههههه جهات به خان داداششش رفته...تو این سن هنوز غلت نمیزنه....حتی وقتی رو شکم میذارمش چه بسا تاسف آورتر حتی به پشت برنمیگرده و بعد پنج دیقه ده دیقه که خسته میشه گریه میکنه که یعنی برم گردون...اکثرا هم تو این حالت دماغش قرمز میشه انقدر که صورتشو به زمین فشار میده🤨 تپلی واویلائه این یکی ام....مثل سیبی که با آرمان نصف کرده باشم. حس دستگاه کپی رو دارم....حالا این ماه بازم سعی میکنم کمکش کنم شااااااید غلتی بزنه شاااااید تکونی به خودش بده🤦🏻‍♀️ آقا رادمان از سوم اردیبهشت غذاخوریش شروع شده حدودا سه هفته...از آرمان یه هفته ام زودتر شروع کردم اونم فقط و فقط بخاطر توصیه ما...
22 ارديبهشت 1399