آرمانآرمان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره
رادمانرادمان، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

آرمان و رادمان الماس های زندگیم

پروژه نا تمام

سلام ناراحتم ....قد دنیا ناراحتم...... . همش منم و ناراحتی....ببخشید منو......................................................... . یادم میاد روزای اول رو.....تا سه چهار روز شیر تو سینه نداشتم که به بچم بدم، تا دو روزه اول آرمان گشنش بود و کسی بهم نمیگفت بابا بچه اگه تا صبح بیداره یا گریه میکنه و همش با دهنش دنباله سینه است پس گشنشه. همش زیر سینه بود ولی باز گردنش میچرخید و همش ناله میکرد...... (تو پرانتز توضیح بدم: از اول مشکلی تو گرفتنه سینم نداشت و کلا با ولع شیر طلب میکرد....یکم اوایل بخاطر زخم شکمم و نفخ زیر سینم!!!! سختم بود که بهش شیر بدم ولی اوضاع روز به روز بهتر شد..... من هیچوقت خوابیدنی به آرمان شیر ندادم.......
10 شهريور 1393

زود خوب شو عزیزکم :(

                                                گاهی اوقات یه چیزایی فراتر از آینه و ظاهر و شناسنامه و حتی طرز زندگی بهت نشون میده که تغییر کردی.... یه حسایی که از اعمااااااااااااااقه قلبت میاد وقتی که با تمامه وجود میخوای تمامه مشکلات و بلاها، دردا و غما، حتی به زمین افتادنا!! ، بدترین مریضیا فقط واسه تو پیش بیاد و سر خودت بیاد ولی........... . . ولی سر بچت نیاد!!! . نینیم 2 روزه تب داره و حال ندار!!! دکتر گفته بخاطر عفونته گوششه...قطره و دارو هم داده......... نینی وقتی رو شونه هام بیحال سرشو میذاره...
3 شهريور 1393

8 ماهگی پسملکم

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام   بخاطر کلی غیبت و تاخیر معذرت میخواااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.....ایندفعه پیش پیش پست رو آپ میکنم.... برگشتم ولی با دست پر و کلی عکس و خاطره!     اول شروع میکنم از پیشرفت و تغییرات پسری میگم:   - الهی قربونت برم مامانی از اوایل این ماه بود که نینی جونم تونست قشنگ بشینه و الان چند وقتی هست که بیشتر روز رو در حالته نشسته به سر میبره....یه مدل که من عاشقشم اینجوریه که بچه ها دستاشون رو روی پاهاشون میذارند....کلا دوست دارم بچلونمشششش                    &nb...
25 مرداد 1393

شوخی با آرمان (قسمت اول)

سلااااااام از اونجایی که مامان الهام کلا خیلی هنرمنده ( البته تعریف از خود نباشه) برای آرمان یه فیلم درست کردم....از بدو بستنه نطفه اش تا الان که هزار ماشالله 7 ماهش شده....کلا هرچی فیلم و عکس از دوران حاملگی و عکس مکس داشتم تا جایی که تونستم توش چپوندم.....فیلم به اکران عمومی هم درومد و همه کلی ازم تعریف کردن که بسی خر ذوق شدم. سپس پا را فراتر نهادم و انیمیشن با موضوع آرمان و اژدهای طلایی را ساختم ((( این تیکه رو خالی میبندم شما به دل نگیرید))) از دیگر هنرمندیهای اینجانب بازی با عکسهاست...گفتم عکسایی که تو فیلم استفاده نشدند به طریقی دیگر مصرف شوند که خدای نکرده شاتره دوربین به اسراف چیک چیک نکرده باشد!!! از اونجایی که...
6 مرداد 1393

7 ماهگیه تپولکه عسل مسل

سلام و درود یعنی اگه من یه روز دیر کنم به روم میارید؟؟؟ عایا این کاره صحیحی است؟پرنسس با توام!!! (بچه ها اگر به نظرتون آهنگه وبلاگم بده لینک پیشنهادیه خودتونو بذارید تا اگر خوب بود بذارم تو وبلاگم...هی نیاید سرم غر بزنید این چه آهنگیه!!!!خخخخخ با تچکر) 7 ماهگیه نینی خوشگله استتتتتتتتتتتتتتتتتتتت ....هورااااااااااااااااااااااااااااااااااا بچم داره بزرگ میشه...آقا میشه...عسل میشه.....دوماد میشه ایشالله تعطیلیه و نبردیمت دکتر....  فکر کنم از مرز 10 کیلو با اقتدار گذشته باشی!!! * نفس نفسم موهاش داره پر میشه...از خوشتیپی و خوشگلیت دیگه نگم  * یکم داری واسه جلو رفتن تلاش میکنی... * پاهاتم کشف...
28 تير 1393

از همه جا

سلام     روحیه داغووووون...نمیخواستم دیگه پستای ناراحت کننده تو وبلاگ زیاد شه واسه همین آپ نکردم... از پسرک تنبلم بگم که شازده قل میخوره میاد رو شکمش دوباره سریع برمیگرده! ولی اینو بگما تا همین حدشم خدارو شکر میکنم!!!کلی منو از این رو به اون رو کرده با قل خوردنش ورجه وورجش خیلی زیاده به همه چیز میخواد برسه البته که زکی!!! ولی نمیخواد زیاد خودش رو تو زحمت بندازه و وقتی نشسته دستاشو انقدر دراز میکنه که اگه حواسمون نباشه با مخ میاد تو زمین! از اونورم بچم دیگه داره یواش یواش همه چی میخوره صبحها بهش بیسکوییت مادر تو شیر میدم ظهرا سوپای مختلف میخوره عصرا حریره و شبا سرلاک و کلی میوه و چیزای خومشزه خوشمزه دی...
18 تير 1393

حسرت

سلام عزیزم روی وبلاگم یه آهنگ گذاشتم که به حال و هوامم میخوره،دلم گرفته ... دلم از تنهایی و دور بودن از همه جا گرفته باز منم و این وبلاگ، باز دیدن اینجا و عوض شدنه حال و هوام... آرمان مامان خیلی دوست دارم، آرمان مامان تو تنها داراییمی، تنها کسم ... من دیگه تو این دنیا تنها نیستم یه آقا کوچولو هست که بینهایت بهم وابسته است و من تنها کاری که ازدستم برمیاد اینه که خدامو شکر کنم بخاطر این نعمتش...این عشق، این مادر بودن تا آخر دنیا ادامه داره. این حس، این وابستگی شیرین ترین حاله... مادر بودن شیرینترین اسارت زندگیه!!! اسیرت شدم آقا کوچولو، هم از لحاظ عاشقی هم از اون لحاظ !!!!!!!!!!!!!!! تو خونه حبس شدم و حتی نمیتونم تنه...
3 تير 1393

به بهونه 6 ماهگی

سلااااااااام آقاااااااااااا پسرک...فدات شم مامانی...                                                                 پسرم نیم سالگیت مبارک...6 ماهت شد قربونت برم  ایشالله تولد 126 سالگیت عزیزم... رفتیم برات واکسنتو زدیم و خیلی کمتر از واکسنای قبلیت گریه کردی گلکم...تب هم نکردی، اما پاهات خیلی درد میکنه و تا کوچکترین تماسی باهاش داشته باشیم جیییییغت میره هوا...دیگه واکسن زدن رفت تااااا یکسالگی ...هااااای نفس راحت میکشیم... به مناسبت 6 ماهگیه نینی نازم با کل...
27 خرداد 1393

کلی عکس قشنج مشنج

سلاااام آقا  از اونجایی که تریپ خاصی از خودت در نکردی وبلاگ دیر آپ میشه....یه تکونی به خودت بده بچه چهار روزه دارم بهت فرنی میدم که بدت نیومد و خوردی، البته تا الان به شوخی یه چیزایی تو دهنت مییییذاشتند (یعنی باباتو آقاجونت ) مثلا بستنی پرتغال لیموشیرین طالبی هندونه نون سنگگ!!! البته خیلی ناچیز و کم.... کلا خیلی هول داری برای خوردن گفتم یه ذره با فرنی شروع کنم تا 7، 8 روز دیگه که 6 ماهت میشه خوردن غذای جامدم یه کوچولو یاد بگیری عسل مامان... چند روزه سرمون شلوغ پلوغ بود و شما حسابی حال کردی.   از خارجه برامون مهمون اومده بود ! همه کلی ماچ و بگلت کردند و همش ازت تعریف میکردند توام با خوش اخلاقی براشون میخندیدی ...
15 خرداد 1393