17 ماهگی
سلام
17 ماهگیه عسلکه قند نبات مبارک....
ماه بسیار سختی بود....توی مطلب تلنگر اشاره کردم به این قضیه....
خداروشکر که خبرای خوب رو گرفتیم و انشالله همه چیز به خیر میگذره...
آرمان تب اینفانتوم که ویروسیه گرفت و بعد از سه روز تب کل بدنش دونه ریخت بیرون....دوبار دکتر بردمش و خداروشکر خوب خوب شد...
تو این چند وقت خیییییلی بد عنق شده بود که با گذشت مریضیش خدا رو صد هزار مرتبه شکر مثل قبلش شد و آرمان گلیه خودم شد.
هر روز میره پارک و بیشتر وقتشم رو تاب میشینه. با بچه ها ارتباط برقرار میکنه.
توی این ماه یکم بیشتر دستورات رو اجرا میکنه و از لجبازیاش کمتر شده.
تو مریضیش لب به غذا نمیزد و وقتی هم توی بهداشت وزنش کردم 12کیلو سیصد بود و این یعنی از بعد یکسالگی فقط 200 گرم اضافه کرده.
پسر فوق العاده مهربون حرف گوش کن و شیطونیه اگر بهش رو بدیم میگه 24ساعته بریم دد....معنی دد رو هم یادگرفته
این ماه کلی لباس و کفش جدیدم برات خریدیم که تو بعضی از عکسها تفاوت رو به وضوح میشه مشاهده کرد
این شما و این آرمانه گوگولی که تعریفشو کردم براتون
تولد سارنگ و بابا علی مهربونش
لباسهای خاطره انگیز
اینجا با بابا بزرگ رفتی پارک....تیپت تو حلقم
آرمان به چیپس و پفک بدجور علاقمند شده!!!
آرمان و نوه های خانواده پدری
آقربونه هیکلت
اینم از تیپای مکش مرگ مای آرمان خان گل گلاب
گریه نکن بلا گردونت شم
تیپتو فدا بشم مادرررررر
بوس بوس بوس