آرمانآرمان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
رادمانرادمان، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

آرمان و رادمان الماس های زندگیم

درد و دل خفن

1392/10/12 20:04
541 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسری

به هیچ عنوان نمیتونم سر موقع پست بفرستم!!

کلا وقتم مشغوله...

یه بارم کلی مطلب نوشتم یهو جیغ زدی آقا پسر منم هول شدم بدونه ثبت پنجره روبستم، هیچی به هیچی...البته اون مطلبو اگرم تو وبلاگت میذاشتم حتما قفلش میکردم!!!

تو این روزا شاید خیلیا توقع داشته باشند که من حسابی سر کیف باشم و شاد و شنگول، یه مادر خوشحال...شاید خیلیا هم بدونند که چقدر سختمه...نیاز به گفتن نیست که عاشقانه پسرمو میپرستم اما واقعا روزا و شبای پر از استرسی رو میگذرونم...همونطور که تو دوران بارداری به این مسائل فکر میکردم انگار سرم اومده...با کوچکترین مسئله ای بهم میریزم...حتی لرزش چونه آرمانی دیشب منو تا جنون رسوند...اما تا از دوستای نینی دار پرسیدم همه گفتند عادیه!

احساسه ضعف میکنم، تجربه روزای اوله مادر شدن اصلا شبیه رویاهام نیست...یجورایی وحشتناکه...همش دعا میکنم این 40 روز تموم شه...نینی یکم جون بگیره...

وقتی آرمانی خوابه و نگاش میکنم انگار تمامه حسای خوب توی دلم جمع میشه وقتی دستای کوچولوشو بوس میکنم فکر میکنم که هیچی لذت بخش تر از این هم میتونه باشه؟

اما گاهی اوقات احساسای متناقضی هم حس میکنم که ازشون متنفرم...

خدا نکنه شیر بپره تو گلوت آقا پسرم...مامان میخواد جون بده از ترس!!!

شب بیداریا خیلی عذابم میده...تایم طولانیه شیر خوردنت...نق زدنات...واقعا همه چی آسون و رویایی نیست مثل قیافه خندونه این شکلکه! niniweblog.com

خداااااارو هزار مرتبه شکر میکنم که تورو سالم تو بغلم گذاشته...چشمای مشکیت وقتی معلوم نیست واقعا منو نگاه میکنی یا نه میبردم تو آسمونا....وقتی زیره گلوتو میبوسم وقتی بوت میکنم...واااااای که چقدر شیرینه ...niniweblog.com

وقتی حامله بودم یه مدل استرس داشتم وقتی بدنیا اومدی هزار مدل...نمیخوام غر بزنم...خداروشکر خداروشکر که بچه خیلی خوب و آروم و سالمی هستی ازم دلگیر نشو مامانی، من فقط یکم حساس و خسته شدم و الا تو همهههههههه ی دنیامی...مامان تنهاست و هزار جور فکر و خیال اعصاب خورد کن آزارم میده...خدا خودش کمک میکنه و ایشالله این دوران هم میگذره.niniweblog.com

( راستی دیشب برف اومد...اولین برفی که بعد از بدنیا اومدنه تو باریده)

 

 

 

 

من دیگه واسه این 3 تا عکسه جدیدت هیچ شرحی ندم بهتره....بلا گردونت شم خوشجله موشجلاااا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

فرزانه
14 دی 92 1:08
قربونه گل پسر برم خدا قیافشو میفهمم روزای خیلی سختیه ولی کم کم راه میفتی بچه هم کمتر اذیت میکنه هر وقت خسته شدی یاد اذیت های پارمیس بیفت اون وقت خستگی یادت میره
farzaneh
14 دی 92 1:17
ramzham nafrestadi.........
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
به قوله بچه ها گفتنی سیکوریته
khale behnaz
14 دی 92 17:26
aaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaay voooooooooooooooooeiiiiiiiiiiiiii khaleeeeeeeeeeeeeeeeee doreeeeeeeet begarde khoshmeleeeeeee khale delam tang shodeeeeee
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
خاله خاله خاله
فرزانه
16 دی 92 0:12
هرطور راحتی
خاله
22 دی 92 17:36
خداحفظش کنه.....................
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
مرسی عزیزم
elahe
24 دی 92 11:31
همه این روزای سختم تموم میشه عزیزم... از خدا میخوام که بهت کمک کنه
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
مرسی ایشالله همینطوره که میگی
ارکیده
5 اردیبهشت 93 11:04
سلام گلم خوبی عزیزم اولین روز مادرت مبارک الهام جون من اصلا بلد نیستم عکس بزارم خیلی تلاش کردم ولی نشده ارمان گل و عزیزمونو دیدم. ماشالا خدا حفظش کنه. می خوام اگه وقت کردی بهت رمزمو بدم و برات عکس بفرستم تا برام بزاری....
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
ارکیده زنده ای ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ باورم نمیشه باشه حتما انجام میدم