آرمانآرمان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره
رادمانرادمان، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

آرمان و رادمان الماس های زندگیم

بعد یکماه میتونم مطلبمو از تلگرام بفرستم😢

1396/10/8 1:55
193 بازدید
اشتراک گذاری
سلااااااام

هیچکدوم رفقای وبلاگی دیگه نیستند
اینو میتونم تو قسمت آخرین مطالب ببینم که بجز یکی دو نفر آخرین پستها مربوط به یکساله قبله....دلمان گرفت ولی زندگی همینه دیگه
البت که اکثر رفقای نینی دار در اینستا هم هستند و در ارتباطیم ولی وبلاگ حال و هواش فرق میکنه.
بگذریم
درمورد شازده جانمان حرف بزنیم
صدای سخن عشق خوشتر است
جناب آرمان خان دیگه بلبل وار همه حرفی میزنند گاهی پارا فراتر از مرزها هم میگذارند ولی چاره چیست؟ باس کوتاه بیایم.
شاید عجیب باشه ولی آرمان هنوز قبل و بعد خواب شیشه میخوره
میتونه نخوره ولی اونطوری شیر نمیخوره
ماهم تاکیدمون رو اینه که شیرش قطع نشه
روزی یک شایدم دو بار بهش پدیاشور میدم.شیر خشک مخصوصه بچه های بزرگسال.
خیلی دوس داره و یه مدتم گیر داده بود اصلا پاستوریزه نخوره و مدام پدیاشور میخواست، داشت کمر اقتصادیمونو میشکست که نم نم ترکش دادیم و بهش فهموندیم آقا گرونه اصلا اگر گیر بدی کلا نمیخریم
پس شد آنچه شد.
از اونجایی که سن پسر بالا رفته دیگه خوش ندارم زیاد راجع به مسائل خصوصیترش بنویسم
و ترجیه بر اینه که خویشتن داری کنم

آرمان مامان غذاشو میتونه خودش بخوره ولی اونطوری باید اولا یکساعت صبر کنیم
دوما با نصف غذاش سیر میشه
پس بدین جهت اکثرا قاشق رو خودمون دست میگیریم تا غذای بیشتری بهش بدیم و ایشون با قاشق خودش ماست و سالاد و دورچین هارو میخوره.
خیلی خیلی کم غذا شده و هرکس میبینش میگه لاغر شده.
وزنش تقریبا 17 کیلوئه و زیاد بالا پایین نمیره.
دیگه بهداشت نرفتم ولی خودم که قدش رو میگیرم دقیقا رو خط نرمال اومده یک سانت کم
قبلا از صدک بالاتر بود....نمیدونم فعلا صبر میکنم تا بلوغ ببینم اگر قراره کم بیاره اونموقع رایزنی خواهم کرد.
امیدوارم بزرگتر شه بفرستمش بسکتبال و علاقمند هم باشه.
داره چهارسالش میشه و اکثر کلاسای آزاد هم چهارسال به بالائند....تاببینیم تو بهار و تابستون چیکار میتونیم بکنیم.
طبق خواسته پدر و اینکه اکیدا مخالفت میکنند من نتونستم مجابشون کنم که آرمانو مهد بفرستیم و از این بابت خیلی ناراحتم.
ساعت خواب آرمان اصلا درست نیست و حس میکنم از بچه های دیگه عقب میفته.
تازه چون نیمه دومی هم هست پیش دبستانی و مدرسه اشم یکسال عقبتر میفته، هیچی دیگه خوش خوشانشه.
و البته منم مسرورم
شعر که بلد نیست ولی با آهنگ خدایا مرسیه تهی زمزمه میکنه
کلا تو کار دنس و موزیک و آواز خوندنه.
یه گیتارم داره دائم صدای شش دانگشو به رخ مخاطب میکشه
از اونجایی که من خودم تنبلم و زیاد پیگیر نیستم هنوز اعدادو تا 5 بلده فقط
دوروز کار کنم تمومه ها ولی نمتونم🙃
رنگارو جابجا میگه ولی برای اونم اصراری ندارم.
چه کاریه خودش یاد میگیره بعداخنگ که نیست به موقعش همرو خودش یاد میگیره.
مهم شعور اجتماعیه که خوب یاد گرفته و به خیلی چیزا بلده که احترام بذاره.
قوانین رو میدونه بچه بی کله ای نیست اصلا.
فقط خیلی تو کار تکرار کردنه....وقتی گیر میده گیر داده تا خاندانتو جلو چشمت نیاره ول نمیکنه.کلا ول نکنه
میره میاد میگه دوستون دارم
میره میاد عشق میده
میره میاد نمک میریزه
یکم تمرکزش پائینه اصلا بحث جدی دوست نداره
هروقت میخوام براش کتاب بخونم سرییییع حوصله اش سر میره و میخواد خودش تا آخرشو حدس بزنه
چیزی هم براش توضیح میدم میخواد پاشه و جلسه رو ترک کنه
با باباش بیشتر برخورد شدید دارند و من یکم مهربونترم بگی نگی
یکم سر مسائل رفتاریش با پدر گرام به مشکل میخوریم که اکثرا سعی میکنم هرطور شده حل و فصلش کنم.
تا دفعه قبلم که رفتیم شمال نرمال بود ولی اصفهانی که هفته قبل رفتیم بعدهای جدید آقا آرمان رو نمایان کرد.روحیه حسودش نسبت به رادوین و کلا بچه های کوچیکتر بیشتر شده ولی با همسناش اوکیه.همچنین از خشونته زیرپوستی بهره میبره بطوریکه مثلا داره سر نینی رو ناز میکنه ولی دستش که به پشت سر و خارج از دید بزرگترا میرسه خیلی ریز موهای اون بچه بدبختو میکشه
یا مثلا داره با بچه بازی میکنه شوخی شوخی تو رقص میزنه تو صورتش یا هلش میده
اصلا از این رفتارا نداشت تازه اینطوری شده
با بی توجهی یا انواعه روشها هم ازش خواستم که مهربونتر باشه ولی افاقه نکرد که نکرد
اما در کل آرمان بشدت بچه بساز و زود جوشیه.
خیلی دوس داره ادای باباشو دراره و منم بشم بچه اش حدود هشتاد درصد بازیامون نقش پدر و فرزند رو بازی میکنیم بیست درصد بقیه اشم تیتان ها به پیش و بتمن و پاندای کونگ فوکار میشیم
اوضاعیه وقتی شروع به جنگ میکنیم
ژست گرفتنش واسه دوربین خیلی باحالتر شده و وقتی یدونه ابرو رو میندازه بالا دلم میخواد با مشت برم تو چشماش انقدر دوسش دارم
الان بجز بهنیا دوست دیگه ای نداره و دیر به دیر مهسا یا پارمیس و آریا اینارو میبینه
تا تابستون بود که بیست چهاری بیرون بود ولی از وقتی هوا سرد شده مجبوریم بیشتر تو خونه بمونیم
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)