9 ماهگی آرمان پسر
این قافله عمر عجب میگذرد........................
پسرکم 9 ماهش تموم شد....
الهی مامان فداش، داره نزدیکه یکسال میشه ... ای خدا شکرت بخاطر دادنه این فرشته
این هفته رفتیم اصفهان برای عروسیه دایی....
آرمان پسر تو ماشین خیلی اذیت کرد و حسابی خسته شد... یجورایی جد و آبادمو آورد جلو چشمم
ولی اونجا حسابی سر کیف بود و کلی با بچه ها بازی کرد و خندید....جیگرشو برم در عرض 3 روز از دایی بهنامش دس دسی رو یاد گرفت...با اون دستای تپلش همچینم صدا دار دست میزنه هاااا، آدم کیف میکنهشیطونه میگه درسته قورتش بدم.....
25 شهریور هم کیک گرفتیم و جشن سالگرد ازدواجمون رو با مادر جون اینا جشن گرفتیم.. خلاصه که حسابی خوش خوشانمون بود و امروز بدجور دپرسم که برگشتیم....
آرمان جونی بینه همه به گوله نمک معروف شد و همههههه عاشقش شدند...از بس با محبت و خوش اخلاقه نینیم....خوشگلیشم که دیگه حرف نداره....البته ریا نباشه انقدر از پسرم تعریف میکنما....مادرم دیگهههه...خلم یکم...
جالب اینجاست که تو اصغهان قل خوردنشم حرفه ای تر شد و الان سر بچرخونیم تا اون سر اتاق میره و دیر بجنبیم با یه قل دیگه مخش با دیوار اصابت میکنهامروزم کلا دکوراسیونه خونه رو عوض کردیم و به مدله مسجدی تغییرش دادیم!!!!
خدا کنه مهمونه رودروایسی دار برامون نیاد که خونمون خیلی سه شده!!!
عکسشو کوچیک میذارم آبروم نره!!! بچه داریست دیگر.....حتی مدله خونت باید عوض شه....
سرعت نت کف آسفالت افتاده انگار....دو تا پیج باز میکنم هنگ میکنه!!! نمیتونم راااحت سیر تا پیاز حرف بزنم....
مخلصه کلام جوجو خوشگله با نمکم، پسمله کپلوم، عششششششقه مامانی 9 ماهگیت مباااارک...تو این یه هفته آخر سر و صدا درآوردنت خیلی بیشتر شد، حرکت کردنت فرفره ای شد....ازت راضیم مامان جاااان قربونه ته ته و دس دس گفتنت بشممممم...ای خدااااا هلاکشم هلاک....دربه درشم.... روانیشم....بی شرففففففففففف چطوری بچلونمت آخه...
بریم تو فازه عکس و مکس
آرمان و مامانه سانسور شده!!!
حالا به نظرتون با سانسور خیلی زاقارته؟؟؟
اینجا هم سر خاک آقاجون هستیم.....
آرمان و دایی خوشتیپش
نوه آرسام و نتیجه آرمان.....قربونه پسرای خوشتیپ بشم....
اینم آرمان قلوووووو..... :)))))
دیگه همین فعلا... والسلام