آرمانآرمان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
رادمانرادمان، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

آرمان و رادمان الماس های زندگیم

اولین عکسای عزیز دل

1392/10/5 20:54
373 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیییییییییییییزم

قدمت مبارک جیگرم ...خوش اومدی پسر گلم ...چشممونو روشن کردی نفسم...قربونه اون صورته ماهت ... بدنیا اومدنت مبارک عشقم... اگه این روزای بابایی رو میدیدی از یه طرف عصبی شده بود از نگرانیت از یه طرفم عاااااشقه تو شده و همش قربون صدقت میرهniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

 

 

این اولین عکست با بابایی...  موقعی که فقط یکی دو ساعت از عمرت میگذره

خیلی خلاصه تعریف کنم توی این روزای اول چه اتفاقایی افتاده چون شما الان خوابی و دیگه هر لحظه است بیدار شی...(دقیقا 2 بار بیدار شدی و من این مطلب رو تو 2 روز کامل کردم! )

عزیزکم شما ساعت 9:30 صبح بدنیا اومدی وقتی اولین بار میخواستم ببینمت دردا یادم رفت. از این به بعد دیدنه تو  مرهمه همه دردامه ... قربونه اون چشمای مشکیت برم که از روز اول خیلی ناز همه جارو نگاه میکردی انگار نه انگار که تو نوزادی و باید بخوابی!!!!

شب توی بیمارستان با گوشی ازت عکس گرفتم مگه میخواااابیدی!!! انگار نینیم میدونست چقدر دلتنگشم و اون شب میخواست یه دله سیر همدیگرو ببینیم...! لابد دیگه !niniweblog.com

البته ما داشتیم از بی خوابی میمردیم و مجبور شدیم دم صبح دیگه بدیمت بخش نوزادا....خخخخخniniweblog.com

روزه اول که برگشتیم خونه بابایی برامون گوسفند کشت و شب هم برای دیدنمون اومدند...2 روزه اول مامانی شیر زیادی نداشت این بود که با قاشق بهت شیر میدادیم..شب دوم خیلی بد گذشت شما گشنت بود و من چیزی نداشتم تا بهت بدم بخوری بابا بزرگ تا صبح نخوابید و بغلت کرد که البته من با کلی رایزنی سیرت کردم بالاخره!!! حالا بماند چجوری... روز دوم برای اولین بار بردیمت حموم.

شب دوم  هم اومدند دیدنت و کلی کادو آوردند .

روز سوم اولین ویزیتت با متخصصت بود...گفتند که خیلی کم زرد به نظر میرسی و از بدو تولدت هم 200 گرم کم کردی و دیگه نباید بذاریم کمتر شی. دیگه از اون شب تا تونستیم بهت میرسیم....

از روز چهارم مامانی یهو شیرش زیاد شد و خدا روزی شما رو رسوند پسملکم...niniweblog.com

روز پنجم بند نافت افتاد که من کلیییییییی ذوق کردم ....

این اولین عکسته که توی فیسبوک گذاشتمو همه فامیل و دوستا دیدنت و کلی معروف شدی همه هم میگند تو به بابات رفتی! پشمالو هم هستی تازشم...نامرد خب یکمم به من میرفتی من مثلا مامانتم!!!niniweblog.com

این عکستم خیلی طرفدار داره باباجون و مامانی عکس زمینه گوشیاشون این شده....niniweblog.com

روز ششمت، دومین دیدار با دکترت بود که گفتند خداروشکر سیفیده سیفید شدی و دیگه نیازی به آزمایش هم نیست... وزن گیریت هم خیلی سریع و خوب شده بود و حدودا 3400 شده بودی دوباره...دکتر یه تست هم ازت گرفت که ببینه میتونی گردنتو نگه داری یا نه...ای خدا یه لحظه همچین سقوطی کرد سرت که بند دلم پاره شد اما بازم به زور گردنتو بالا آوردی که دکتر یه لبخندی زد ... قرار بعدی هم شد برای پونزده روزگیه عزیز دل...

از روز هفتم بگم که بازم بردیمت حموم و از دیروز تا حالا پسمله گله مامانی شیر میخوری جاتو عوض میکنیم میخوابی یکی از این سه حالت!!! فقط یه اخلاقه بدی که داری همش با دستات چنگ میزنی خودتو!!!!!!!!!!!!! نکن مادر نکننننننننننن...niniweblog.com

 

 

پسندها (1)

نظرات (11)

خاله
6 دی 92 12:29
ببخشید درگیر امتحانم وقتم کمه قدمش بخیریت ایشالا با سایه پدر و مادرش بزرگ بشه............
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
اووووووووووه چقدر گل مرسی خاله جووووووووووووووون
fafa
7 دی 92 16:29
اوخخخخخخ الهام اینو نیگااااااااااااااااا کپی برابر اصل باباشه وای پسر منم حتما مثل آرمان پشمالو میشه چون هم باباش گوله مویه هم خودم یه کم دهنشوووووووووووووووووو خدااااا بگردم ای جونم ماشالله بالاخره چشممون به جمالش روشن شد خدا حفظش کنه
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
فدای تو بشم....آره میبینی نامردو یه ذره به من نرفته یکم دلم خوش شه!!! ایشالله چشم ماهم به جماله عزیز دله تو روشن شه خانمی
فرزانه
8 دی 92 0:10
قربونه ارمان خوشگلم برم فذاش بشم من
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
خدا نکنه عزیزم
پرنسس دل شکسته
9 دی 92 8:24
سلام عزیزم من خعلی وخته مهمون وبتم ولی خاموش قدمش مبارکو پر خیر و برکت باشه ای شالله همه ی پستاتو خووندم جز پایینی اگه ایراد نداره بی زحمت رمزشو بگو در پناه حق
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
خاموشیتو نبینم دوستممرسی عزیزم....
خاله
10 دی 92 0:02
وب دختری به روز شده بدو بیا که منتظرمااااااااااااااااااا پسریمون خوبه مامانی؟؟؟؟؟
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
میخوام بیام ولی پسری نمیذارههههههههبخدا سر میزنم آره اون که خوبه خدا رو شکر
خاله
10 دی 92 19:47
خیلی حجم عکسارو کم کردم... دوباره بزنید شاید بشه گاهی هم مشکل از مرورگره
sara bano
10 دی 92 22:51
سلام گلم خیلی خوشحالم که پسر کوچولوت حالش خوبه.ای جانم ماشاالله خیلی ملوسه.خداحفظش کنه
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
قربونت برم عزیزم ایشالله همه کوچولوها حالشون خوب باشه
ارغوان
11 دی 92 20:36
وااااااااای ای جانم ماشالا عزیززززز دلم ای خداااا دلم میخواد خودمو بزنممممم خدا نگهش داره عزیزتو مبارک باشه مامان خانوم الهام جون عکسای نی نی رو نذار همه جا چشم میخوره ماشالا خیلی خواستنیه صدقه براش بذارید دائم این موهاشم میریزه عزیزم بازم مبارک باشه خانووووم
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
واااای چقدر تعریف میکنی از بچه قورباغه من مرسی عزیزم....
ارغوان
12 دی 92 14:10
پناه همس خیلی پناه منه اگه نبود هیچی رو نمیتونستم تحمل کنم تو مادر شدی الهام جونم الان یکی از پاک ترین بنده های خدایی دعامون کن عزیزم...
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
چشم...ولی عزیزم توام هنوز جوونی و پاک...خدارو شکر که معتقد هم هستی
پرنسس
12 دی 92 15:49
سلام عزیزم پسمل تپلت خوبه ای شالله ممنون بابت ...الان کامنتتو تو وب ارغوان دیدم گفتم بیام یه سر بزنم در پناه حق گلم +
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
من دیر به دیر آپ میکنم !!! مرسی که اومدی
elahe
23 دی 92 13:48
خیلی پسملت نازه الهام جونی خدا حفظش کنه
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
قربونت برم عزیزم مرسی