کپشن های اینستاگرامی راجع به آرمان😉

یادش رفته اینطوری غذا میخورده
حالا واسه من زبون درآورده فسقلی.
بهش میگم آقا پسر اون لیوان شیری که خوردی بیار بشورم...
لیوانو با حرص آورده داده دستم
داد میزنه میگه امروز خیلی خستم کردی....
واقعا خسته شدم از دستت پ ن : امروز کلا روز پر تنشی بود...ولی یکی ندونه فکر میکنه من از این بیگاری میکشم تو خونه
پ ن : دلیلش انبساطه ماهیچه های تحتانیه
 

این قسمت رکابیه جادویی
از هفت ماهگی استفاده اش کردیم آخم نگفته....
بعد میگند جنس ایرانی بده
مرگ نداره این نخیا

بقیه کی اند؟!
تو الماسه منی برنزه ام دوباره فصل گرما اومد و دکمه سولار اتومات آرمان فعال شد...کی فکرشو میکرد بچه من انقدر نمکی بشه
میگم نمکی چون نمکیه....چون مامانشم این حرفو نمیزنم...
مونده تا بهمون برسند قناریم
انقدر برام مهمی انقدر برام با ارزشی انقدر روت غیرت دارم که...... ولش کن نمیگم.
دیگه همه میدونند

بعدا اضافه کرد
موهاشو دارید وجدانا...خرمن گیسو کمند

وقتی پسرم هجده سالش شد میگم پسرم هجده بهار و تابستان و پاییز و زمستان را دیده‌ای زین پس نون مفت ندارم بت بدم .... ما از این خانواده سخت گیراییم مثلا
هشتگ ست
هشتگ هالی دی سگ کی باشه

میخوام بهش تشر بزنم که چرا اذیت میکنه....تند تند میگه ببخشید ببخشید ولی منو دعوا نکن من نینی ام هنوز....... میخوام برم جایی و بهش میگم تو رو نمیتونم ببرم بچه ها رو راه نمیدند
برمیگرده میگه ولی من دیگه خیلی بزرگ شدم ببین شکمم بزرگه.... میخواد بره خونه مامانی بمونه میگم تو آخه گریه میکنی بابات نباشه میگه نه مامان من دیگه مرد شدم توام خانومی گریه نزنیم! (یعنی گریه نکنیم) میگم بیا کمکه من کن اسباب بازیاتو که پاشوندی به در و دیوار خونه رو باهم جمع کنیم جواب میده مامان جانه من، من خستم حال نئارم(ندارم) هنوز نینی ام نمیتونم جمع کنم میخواد بره استخر چون بارها راهش ندادند یاد گرفته تا بلیط فروشه از باباش میپرسه چند سالشه داد میزنه پنج سالمه! ببین چه بزرگ شدم

خلاصه که ما نفهمیدیم این نینیه یا بچه اس یا مرد شده و بزرگ

رفقای گرمابه گلستان
معرفی میکنم بهنیا خان نوه آقای دکتر همسایه طبقه بالا که از آرمان نه ماه بزرگتره
منتخب چند تا دیالوگه بامزه
بهنیا : آرمان داداشت کجاست. تو دل مامانته؟
آرمان : نه من خودم تو دلم نینی دارم(آخه چرا)
بهنیا : نخیر نمیشه پسرا که نمیتونند داداش بیارند
(بهنیا به تازگی صاحب یه داداش شده و توقع داره آرمانم به همون سرنوشت دچار شه)
*
آرمان با غرغر بعد دعوا با مامان میگه : مامان باهات قهرم خیلی سگی
بهنیا :اینطوری نگو آرمان اون مامانته
*
درحالیکه میخواند باهم دیگه دلستر کف کرده رو بخورند لیواناشونو بالا میگیرند و آرمان میگه : بسلامتی
بهنیا بلافاصله جواب میده : نوووووش
*
بهنیا تازه رفته خونشون و آرمان و مامان دوباره یکم بحثشون میشه
آرمان : مامان دیگه دوست ندارم خیلی سگی( آدم نمیشه این بچه باز بهم گفت سگ)
من دیگه بهنیا و مامانشو دوست دارم مامانش خیلی مهربونه مثل تو نیست
(بی شرف) نتیجه گیری : بچه های خود را با ادب بار بیاورید تقی به توقی میخوره نشوردتون بندازه رو بند خشک شید...و ایضا جلو بچه ها همه کاری نکنید که از اون لفظای بسلامتی و نوش بلد باشند #احسنت
#تیموری_حیا_کن

زندگی رسم خوشایندی است 
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ 
پرشی دارد اندازه عشق 
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود 
زندگی جذبه دستی است که می چیند 
زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است 
زندگی بعد درخت است به چشم حشره
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است 
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد 
زندگی سوت قطاری است که درخواب پلی می پیچد 
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست 
خبر رفتن موشک به فضا 
لمس تنهایی ماه 
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر 
زندگی شستن یک بشقاب است 
زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است 
زندگی مجذور اینه است
زندگی گل به توان ابدیت 
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما 
زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست

#سهراب_سپهری

یه گردشه عالی یه پارک متعالی
دیگه خبری از بغلم کن و خسته ام نیست
دیگه تا هر کجا که برم پسرم باهام راه میاد
تور تهرانگردی راه بندازیم که غمه سفر نرفتن رو بشوره ببره...با بزرگ شدنه تو همه چی خیلی بهتره خیییییلی

همه این مطالب برگرفته از پیج اینستام هست....گفتم حرفایی که راجع به آرمان زدم اینجا هم باشه ضرر نداره که.......البته من عکس آرمانو خیلی میذارم ولی کپشن قربون صدقه اس اکثرا



دوستای نی نی وبلاگی آدرس اینستاتونو برام بفرستید تا اونجا بیشتر کنار هم باشیم