عکسای سه سالگی
آتلیه به سبک مامانی
امسال همه عکسارو خودم گرفتم...آرمان بر حسب سابقه اش خیلی بدقلقه...واسه همین بر آن شدم که خودم از هنرهای بیکرانم استفاده کنم
مونده تا به ما برسی، اصلا نمیرسی، بدو تا برسییییییی
دوستا و نزدیکان که به اندازه کافی کف کردند و بسی خرسند گشتم.
کلا نوآوری تو ذاتمه
پسر خاااااان سه سالش تموم شده و دیگه خیلی بهتر حرف میزنه تلفظاش یکم دست و پا شکسته اس که طبیعت بچه های این سنیه....
فقط هنوز بهش شیشه میدم چون با لیوان دو قلوپ شیر میخوره و واسه اینکه پدیاشورشو تا آخر بخوره شیشه میدم....
پسر مودبم دو سه تا فحشم بلده که هردفعه استفاده میکنه، همشم تقصیر خاله اشه!!!!
کارگاه میره و حسابی همکاری میکنه و با بچه ها خییییلی عالی ارتباط میگیره.
عاشقه مدرسه اس از الان
فعلا باباییش میگه واسه مهد زوده
دیگه چی بگم...در گیریم باهاش دیگه
صبح تا شب بازی و بدو بدو و توروخدا غذا بخور و اونم بگه نه بعدا!!!
لبخنداش به جونم
اخلاقه مردونه اش
ببخشید گفتناش
دوستیم دوستیم و بوس کردناش
بی حیا بازیاش که خودش معنیشو نمیفمه
آرمان تمام عیاره
عششششششقه
هیچکس مثل اون نداره
راستی
از الهه و فافا جون واسه اینکه همچنان به اینجا سر میزنند تشکر میکنم..
پشت صحنه