آرمانآرمان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره
رادمانرادمان، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

آرمان و رادمان الماس های زندگیم

فردا بدنیا میای عزیزکه دلبرکمممممم

1393/9/27 2:35
638 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام 

فردا ساعت 6 و نیم باید بیدار شم تا ساعت 8 بیمارستان باشم....سراپاشورم امشبزیبا

تو این چند وقت فقط تو پارسال زندگی میکنم....پارسال همچین شبی خوابم نمیبرد تا 4 صبح بیدار بودم و دعا میکردم فردا همه چی خوب پیش بره....

این چند وقته همش تو این فکر بودم که واسه تولدت چی بنویسم....ولی درست مثل پارسال شدم....زبونم قفل شده....

یعنی یکسال گذشت؟

باورم نمیشه....خیلی زود گذشت.... سختترین سال عمرم بود....نگهداری از تو اون اوایل بیشتر شبیه کابوس بود حتی دیدنه آینده روشن برام بی معنی بود اما روزا گذشت و گذشت و تو بهتر و بهتر شدی....خوشگلتر مهربونتر خندونتر عزیزتر و عزیزتر و عزییییییییییزتر....

همش انگار بیشتر از قبل دوست دارم...هی میگم مگه بیشتر از اینم امکان داره ولی باز میبینم انگار عاشقتر شد...خیلی دوست دارم...عاشقه بوی تنتم....عاشقه اون دهنتم که دیگه چهارتا دندونه گوگولی داره....عاشقه ممیاتم...عاشقه اینم که بزنم در کونت...خخخ...عاشقه چهار دست و پا رفتنت....سرک کشیدنت....اومدن تو بغلمت...حموم بردنت...کله به کله من زدنت....دس دسی کردنت....صدا دراوردنت...لبخندااااااات

تو بچه هرکس جز من میشدی انقدر که من تورو دوست دارم دوست نداشت....

امسالی که گذشت صحنه به صحنه تو خاطرم مونده خوشحالم که هم با وبلاگ هم با عکس و فیلم کاملا خاطراته این روزای شیرین رو تا ابد موندگار کردم ...

حتی الان هم تو پارسالم....هنوز نمیخوام به فردا فکر کنم ولی بذار بنویسم، فردا ما دیر میرسیم بیمارستان...تمامه تنم یخ کرده...ساعت 9 و نیم بدنیا میای من بعد از بیهوشی کلی درد غیر قابله وصف میکشم بعد میونه اون همه درد با دیدنه تو همه چی یادم میره...شیرت میدم....شبم تو از گشنگی خواب نداری و انگشتت رو میمکی....روزای بعدش بادرد زیاد همراهه...نمیتونم بخوابم نمیتونم پهلو به پهلو شم...خواب نداریم...سینه هام زخم میشند...تنهام میذارند....تورو دکتر میبریم هردفعه رشده خوبت مارو ذوق زده میکنه....واکسنات خیلی بده...نق نقات زیاده و نفخه شکمت زیاده...بعدهاااااااا.....بیخیال همرو نوشتم قبلا....

نمیدونم چطوری این مطلب رو ادامه بدم یا ببندمش....

فردا واکسن داری باید پیش دکتر ببرمت...شاید شنوایی سنجی و بینایی سنجی داشته باشی....شاید چکاپ کامل برات بنویسه....شاید بازم واکسنه نامردت اذیتت کنه... ولی من که دیگه استرس این چیزا رو ندارم....من یه مامانه واقعی شدم....با تجربه تر مستقلتر صبورتر.....

فردا واست یه کیکه کوچیک میگیریم ولی الان یک ماهه در تلاشه یه مهمونیه مفصلم که ایشالله 5 دی روز جمعه بعد ماه صفر برات بگیریم همه فک و فامیل هم دعوتند شاید از اصفهانم واسمون مهمون بیاد....از امشب تا یک هفته رو تولده تو اعلام میکنمخندونک

غذا مذا قرار شده درست نکنم و آماده بخریم ولی کلی واست ریسه و جینگولک مینگولک درست کردم اگر وبلاگ لعنتی اجازه بده بزودی کلییییییییی عکس باید آپ کنم....شاید سرم شلوغ شه ولی بالاخره بعد از مهمون بازیا حتما پستاتو آپ میکنم....

آرمانم نمیدونی و حتی نمیتونی تصور کنی چقدر عاشقانه میپرستمت.... تو از این لحاظ خوشبختی، مطمئن باش...نه تنها من همه خیلی دوست دارند پیش همه محبوبی....حتی رهگذرا تا تورو میبینند میخندند و سریع میاند جلو تا باهات بازی کنند...تو خیلی مهربونی خیلی فرشته ای خدا کنه یه عمر با خوشی و خوشبختی زندگی کنی...غمتو نبینم مادر...سختیت به جونم...دردت تو سرم...مامان زنده باشم تا یه عمر در حقت مادری کنم....یه روزی بمیرم که تو مرد شده باشی و ترحمه کسی رو نخوای....خدا کنه خدا خودش مارو بهم ببخشه عزیزکم...خداحفظت کنه...خدا خودش محافظه تو باشه....میبوسمت میبوسمت روزی هزاااااار بار میبوسمت...

 

 

بله در همینجا مامان کنترله خودشو از دست داد و گریه کرد...واسه این پست زیادی حرف زدم و احساس خرج کردم یکم دیگه ادامه بدم باید آمبولانس بیارند جمعم کنند...انقدر حرف و تعریفی دارم ولی نمیدونم کدومارو بگم...دوستای فیسبوک و لاین و وبلاگ و اینستا اگر یکجا جمع باشند میبینند که هر روز یه پست با موضوعه تو میذارم...زندگیه من درتو خلاصه شده و خلاص...چشمک

 

                                                                               شبت بخیر حاکم مطلقه قلبم

 

پسندها (3)

نظرات (20)

مامان زری
27 آذر 93 11:37
تولدش مبارک تولدش مبارک تولدت مبارک گل پونه گل عزیز من یکی یه دونه همه ترانه هام پیشکش چشمات دلم میخاد فقط از تو بخونه
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
مامان زری یدونه باشی....ممنونتم گلم
مامان دخمل طلا
27 آذر 93 12:36
هوراااااااااا تولد گل پسر مبااااااارک ان شاءالله هزار ساله بشه واسه عکسا تلاش کن مامانی هنرمند و باذوق
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
قوربونت بدم مرسی عزیز دلم....مراقب امانتیه ماهم باش....
مانلی
27 آذر 93 12:51
الهام باور می کنی منم تمام دیشب داشتم بهت فکر می کردم به این که پارسال چه حالی داشتی این موقع و من چقدر منتظر بودم ازت بپرسم همه چیز چه جوریهچقدر زود یکسال گذشت و من چقدر ازت چیز یاد گرفتم.مرسی که آرمانو برامون آوردی)تولدش مبارک براش سالهای شاد و زیبا زیر سایه مادر و پدرش آرزو می کنم دوستون دارم
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
از بس که تو مهربونی مانلی جانم....تو خیلی به من لطف داری....من از داشتنه شما به خودم میبالم...تو از اون کم نظیرای عالمی فقط مهربونی داری...فقط فقط فقط....خدا مراقب سارنگ و خانواده ی خوشبختتون باشه عزیزم....مرسی که هستی
مامان زری
28 آذر 93 1:09
الهام جان عذر میخام ولی قرارمون این نبود این که در جواب مامان دخمل طلا نوشتی یعنی چی؟(مراقب امانتیه ماهم باش....) پس فافای من چی ؟رو دست خوردم ؟!! قول و قرار هم گذاشته خانوم بمیرم واسه فافا .اصلن هم مهم نیست چیزی که زیاده شوهر والله
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
کصافط یه لحظه واقعا استرس گرفتم گفتم چی شده...خدا بگم چیکارت نکنه...خخخ بابا زری جان این بنیتا خانومه آرمانه....دختر تو بشه دوست دخترشخخخ نه غلط کرده اگر از این جور پسرا شه سرشو میبرم....باید مذاکره کنیم اینطوری نمیشه
مامان دخمل طلا
28 آذر 93 9:53
من که مامان بنیتا نیستم من مامان نازنین رقیه م
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
ای وایه من عروسام قاطی شدند....من نمیدونم چرا بنیتا اومد تو زبونم...اخه همیشه به اون میگم عروس خانوم من شرمندم قصور از من بود لطفا آرمانو مواخذه نکنید
مامان زری
28 آذر 93 15:51
اوه اوه اوه بنیتا هم هست ؟ صد سال نمیدم به آرمان.فافا گفته باید آرمان رژیم بگیره تازه اگه رژیم بگیره شاید قبول میکرد حالا که شلوارش دوتا که چه عرض کنم پنج شیش تا شده رو فافا حساب نکن
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
واه واه مگه نوبرشو آوردید... پسره من چهارشونه و درشته فقط ..به رژیم احتیاج نداره...دوماد ریقو دلتون میخواد؟؟؟خخخ
مامان دخمل طلا
28 آذر 93 22:04
آرمان مگه چند زنه س؟
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
تا الان فقط چهار تا تو آب نمک داره
مامان لیلا
28 آذر 93 23:41
سلام عسیسم نازی آرمان جونی،ماشاالله بچه ها چقدر زود بزرگ میشن... تولدش مبارک ،انشاالله 120 سالگیش،ایشالا دومادیش،ایشالا تولد کوچولوهاش راستی اگه خواستی دخمل منم تو صف عروسات بذار
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
احسنت ببین به تو میگند مادر زنه خوب و مهربان و دانا....آفرین ....بله به رو چشم رفتید تو لیست.... از محبتت هم خیلی خیلی ممنونم عزیزم...به همچنین برای کوچولوی شما به سلامتی بدنیا بیاد و تولدشو من تبریک بگممممم
مامان کیمیا
29 آذر 93 0:28
خوشگل خاله تولدت مبارک انشالله120ساله شی
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
مرسی خاله جانننننننن
مامان زری
29 آذر 93 1:20
وای خدا عجبا یه ساله در وبلاگ دختر منو از پاشنه دراورده خوب فافای منو ورانداز کرده حالا میگه نمیخام ،مگه الکیه؟تازه دخترم یه شرط دیگه هم داره گفته به آرمان بگو یا من یا ننه ات. خودم الان میرم اگه شده همه وبلاگ های نی نی وبلاگ رو بگردم یه شوهر توپ واسه فافا پیدا میکنم.حالا قبول که پسرت تودل برو و ملوسه و تپلی و با نمک و ناناز خوشگل هست دلیل نمیشه حرمسرا راه بندازه .من دیگه حرفی ندارم .
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
خخخ ساااااااکت شووووووووببین دنیارو بگردی بهتر از پسرک خوش قلب و مهربونه من پیدا نمیکنید.....پسرم فقط داره گزینه هارو بررسی میکنههیچکدومو نگرفته که داد و بیداد راه انداختی....همه اومدند دارند وبلاگمونو میبینند آبرو برام نذاشتی ...
مامان محمد پارسا
30 آذر 93 0:47
تولدت مبارک باشه ارمان جونییییییییییییم.الهی 120سالگیت و جشن بگیری.کیک تولد که بهمون ندادی ایشاالله شام عروسیت و بخوریم......مامان الهام میبینم که دخترا صف کشیدن
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
ممنون مهسا گله....آره میبینی بدجور شلوغ شده سرمون.... الان این شعر لازممونه... میونه این همه دختر کیو انتخاب کنم،کدومو جواب کنممممم پریوش یا که زیور فافا جون یا بنیتا نازنین زهرا خیلی شیطونه و مهسا که نازه منه لالا لالا لالالای لا لا لا لا لالای
مامان کیمیا
30 آذر 93 11:14
سلام کیمیا تو مسابقه نی نی وبلاگ شرکت کرده ممنون میشم اگه عدد47 رو به 1000891010 پیامک بزنین.ممنون از لطفتون
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
حتما عزیزممممم
مامان الهه
30 آذر 93 16:34
الهام این پستت عالی و بی نظیر بود ممنون ازت که یه حسایی رو به آدم منتقل می کنی که خودمم باورم نمیشه!! خدا جفتتون رو بهم ببخشه واقعا آرمانی مامان خوب و با احساسی داره خوش به حالش تولد گل پسرتم مبارک ایشالاه که تولد 100 سالگیشو با هم جشن بگیرید واسه منم دعا کن
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
فداااااایی داری الهه جان مرسی از محبتت....
مامان آرتین
2 دی 93 1:18
تپل خاله تولدت مبارک الهی صدو بیست ساله شی با مامان جون عاشقت
مامان ریحانه
4 دی 93 12:46
تولدت مبارک عزیز دلم
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
ممنون خاله
مامان دخمل طلا
5 دی 93 10:38
نازنین زهرا نه نازنین رقیه بعدشم دختر من از پسرت بزرگتره بعد بعدشم دخترم تو شهرمون خولستگار داره به راه دورش نمیدم
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
زهرا نداره؟ها دختر سمانه نازنین زهرا بود....همتونو مووووخام همه دختراتون خوشگل و نازند
مامان حديث
6 دی 93 2:04
مباركه تولدت عزيزم پ به ماماني بگو به حديث راي بدين كدمون65 رو به 100089110 بفرستين مرسي
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
این چه مسابقه ایه؟؟؟
ارغنون
8 دی 93 13:55
واي سلام الهام جوني. خوبي؟ آرمان گلم خوبم؟ دختر تو ماشاالله چقدر فعال بودي من خبر نداشتم!!! ميدوني چون ني ني وبلاگي هستي من متوجه آپ كردنات نميشم. تو هم كه بي معرفت يه سر به ما نميزني! دختر هروقت آپ كردي حداقل يه خبر بده!!! تا من يكدفعه انقدر شوكه نشم! چقدر خوشمزه و خواستني شده اين گل پسر. خاله فداي اون خنده ها و شيطونياش! تولد يكسالگيش مبارك. بي صبرانه منتظر عكساش هستيم. از طرف من هزارتا بوسش كن.
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
سلام به رو ماهه دوست گلم...پسرمم خوبه عزیزم...من هردفعه وبلاگتو میبینم اتفاقا...نگو اینحوری میام صبح به صبح بهت خبر میدم....چشم
مامان زری
13 دی 93 1:23
کجایی الهام؟ نکنه میخای اونقدر آپ نکنی که ریش و سبیل دربیاره آرمان بیا دیگه .حالا من رم ریدرم سوخته آپ نمیکنم تو چته؟
مامان الهام جانِ جانان
پاسخ
مامان زری جوجوووووو بوخودا وقت نکردم هنوززززز....دیر و زود داره سوخت و سوز نداره