رقاص دلبر!!!
سامولوک علیک
خوشگلم دلم واسه آپ وبلاگت تنگ شده بود....به جز یه مریضی که با تب همراه بود و یکم اذیت شدی اتفاقه ناخوشایند دیگه ای نیفتاده خدا رو شکر....تو این مدت باهم تولد سام یکساله رفتیم...تولد منو جشن گرفتیم...دور همیای باحال داشتیم و کلی با بچه های دیگه دوست شدی . حالا میخوام یکم از فندق بازیات بگم دلبرکم تا جیگرم حال بیاد.
تو این ماه آرمان با تلاشه بی نظیر تبدیل به یه رقاصه ی گوگولی مگولی شد...از اونجایی که تنبله تنبلا هنوز بدون کمک نمیتونه وایسه رو زانو بلند میشه و با تکون دادن کمر و باسن و بالا پایین کردن صورت و حرکات موزونه دست ( مثل رپرا !!! ) شروع به دنس میکنه...
همه خانواده همی به وجد میاند و سر و صورت پسمل رو غرقه در بوسه میکنند...
آرمان جان تو این ماه یاد گرفت که با کله نمیشه از رو مبل پائین اومد و دیگه این عمل رو با پا انجام میده!!!
پسر برگ گلم یکم حساسه و وقتی بعد از ظهرا بخواد بخوابه و یدفعه صدای آیفون یا تلفن رو بشنوه حسابی کفری میشه و با جیغ زدن و کتک زدن بالشش اعتراض خودشو نشون میده.
بشکن زدنم یاد گرفته فقط دوتا انگشتشو بهم میماله البته و خوب صدایی در نمیاد....
با ریتمه آهنگ ددر دد میگه و حسابی میخونه واسمون و حسابی میره تو حس.
گوشیه تلفن رو نزدیکه گوشش میگیره و شروع میکنه با حالته پانتومیم حرف زدن!!!
با دیدن عروسکا تعجب میکنه و لبخند معنی داری میزنه و فکر میکنه زنده اند و نازیشون میکنه...
خوب خوابیدن
خوب غذا خوردن
بازی کردنات
ارتباطتت با بقیه
اخلاق قشنگ و مهربونت
همه و همه حرررررف نداره عشقم
میعشقمت میماچمت میدوووووستمت....
اینم چند تا عکس از نازپرورده مامان و بابا
اگر عکسا کمه یا خوب نیست چون مامان تنبل شده و آرمانم اصلا همکاری نمیکنه!!!میخواد باز بزنه دوربینو بشکنه!!!
بله بله بله
همین دیگه....
ماچ ماچ