قرارمون شد چهارشنبه...
سلام سلام پسر تپل مپله خودم... دیروز جمعه بود صبح بابایی اومد بیدارم کرد و یه خبره بد داد! بهم گفت دکی زنگ زده قراره عملو انداخته 4شنبه،یعنی دلم میخواست میزدم منفجرش میکردم!!! مامانی اگه بدونی چقدر بهم ریختم اما بخاطر اینکه یوقت تو توی دلم ناراحن نشی خودمو جمع و جور کردم! قربونت بشم ببین نمیذارند من و تو همدیگرو ببینیم، تازشم خاله هم خییییلی ناراحت شد!!! ای داد و بیداد.... &n...
نویسنده :
مامان الهام جانِ جانان
19:04