آرمانآرمان، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
رادمانرادمان، تا این لحظه: 4 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

آرمان و رادمان الماس های زندگیم

سه ماهگی رادمانم

سه ماهت تموم شد....به همین سرعت. تک تک لحظه هاش یادم مونده... سال به غایت سختی داشتم امسال، رسما خود معرف به استقبال این روزای طوفانی رفتم خیلی  احساس تنهایی میکنم. تجربه سخت ولی شیرین مادر شدن رو داشتمو الان بدنم داره از حجم زیاد اوکسی توسین اوردوز میکنه. (هورمون اوکسی توسین وظیفه ایجاد روابط عاشقانه رو داره که تو بدن مادر از دوران بارداری ترشح میشه) دلم میخواد جفت پسرامو بخورم انقدر که برام شیرینند و خدااااروهزارمرتبه برای بودنشون و در کل سلامت بودنشون شکر میکنم. این سه ماهم واقعا سخت بود.آرمان دوبار مریض شد اونم خیلی شدید و وحشتناک....باز کارش به اسپری های آسم رسید.سرفه هاش مزمن شد و ادامه دار....از یطرف نگهداری از بچه ل...
11 اسفند 1398

اولین دندونه پر زده

      اولین دندونه کوچولو افتاد همونی که اول درومده بود❤️ البته تو سلفی برعکس افتاده ها و الا پیش مرکزی سمت راسته... خلاصه که مبارکه عشقم داری وارد فاز از قیافه افتادن میشی الهی قربونت بشم...انقدر دندونات ریزند که اصلا معلوم نیست غمت نباشه.شوخی میکنم آرمان گله دیگه از اوندفعه که مطلب نوشتم رفتنی من نرسوندمت دم کلاس....چشمت به من میخورد گریه ات میگرفت...ولی خوب شدی دیگه....مجبور شدم بهت قول بدم بهت جایزه میدم اگر غر نزنی راجع به کلاسات....توام واقعا تغییر کردی. اومدنی ولی میام پی ات‌....خوش و خرمی واقعا...با اکثر همکلاسیات دوست شدی دیگه...از ورزش کردناتون بدت میاد فقط ...
5 آبان 1398

پیش دبستانی

پونزده مهر روز اول پیش دبستانیه آرمانم بود هیچ چی سر جاش نبود و اونطور که فکر میکردیم نبود بخاطر ماه صفر جشنی نگرفتند.همش خودمو لعنت میکردم چرا دولتی اسمشو نوشتم. پدر مادرا همه به وضع کلاس و بازگشایی اعتراض داشتند و صداشون خیلی بالا رفت.بچه یکی از مادرا گم شده بود و کلا جو خیلی متشنج و بد بود.طوری که حال منم بد شد. آرمان مثل ابر بهار اشک میریخت و کوه بغض تو گلوش بود. شب اول از فکر و خیال اعصابم خورد شده بود. روز بعد ولی فقط به یه بغض رضایت داد و همون پای پله ها خداحافظی کرد و رفت سر کلاسش. روز سومم خوب بود و بعدم پنجشنبه جمعه که تعطیله برای عوض شدنه حال و هواش رفتیم خونه رویا موندیم. دیروزم خوب بود ولی باز امروز یعنی یکشنبه اشکاش همی...
21 مهر 1398